شبیه ژاپنم

پر از استرس پر از خطوط قرمز کشیدن، پر از وقتی بلیت قطار نه و سه دقیقه است یک دقیقه اشتباه شود همه چیز خراب شده ...

پر از بیست دقیقه قبل از هر قراری، سر محل قرار بودن حتی قرار های دوستانه! پر از زمان همه چیز است برنامه همه چیز است ..

اگر قرار بود سروقت رفتن و با برنامه بودن شادی و ارامش بیاورد ژاپنی ها نه شادن نه با ارامش

غمگین و تنها هستند و پر از استرس

کافیه ازشان بپرسی تاکسی کدام طرف است ؟ چون میترسند اشتباه کنند و چون میخواهد در کوتاه ترین زمان جواب بدهد تمام بدنش میلرزد پر از استرس، عرق میکند و نمیتواند شمرده شمرده پاسخ بدهد

یاد خودم می افتم وقتی سوالی که جوابش را میدانم هم میخواهم جواب بدهم پر از استرس میشوم دستانم عرق میکند فعل های جمله را میخورم و نمیتوانم جمله را تمام کنم

من ژاپنم ، من انگار آدم ژاپنی ام ! چشم هایم کمی شبیهشان هست استرس وقت دارم و استرس کار درست را انجام دادن و دنیایم اگر قطار 9 و سه دقیقه را از دست بدهم فرو میریزد!

برای همین فروریخته ام و به قول تراپیستم در خود فرورفته ام و غمگینم و آرام حرف میزنم چون زندگی ام فروریخته است ... به قطار از پیش تعیین شده ی زندگی ام نرسیده است قطار رفته و من همان جا در ایستگاه ماندم نمیروم و نمیپذیرم که تمام شده من همان قطار 9 و سه دقیقه ای خودم را میخواهم همان که بلیت اش در دست من است

من ژاپنم یا لااقل یک ژاپنی در من ساکنه ژاپنی ای ترسو، منضبط ، بی اشتباه، مضطرب و تنها!

برای اینکه صبح به محل کار سر وقت برسد شب ها سرکار میخوابد ! ازدواج نمیکند تنها میماند چون کنار یک نفر دیگر برنامه هایش به هم میریزد

من ژاپن را درک میکنم یک روزی یک بمب اتم سرش انداخته اند و بعد او ساکت شده توی خودش فرورفته و یک کینه را در قلبش نگه داشته که نباید علنی اش کند و ترسیده که اشتباه بعدی بمب های اتم بعدی باشه ....

ژاپن سوخته و تاول زده

یک روزی از داغی بمب دویده و خودش را در رودخانه ای انداخته که از گرما ی بمب به نقطه جوش رسیده !

از سوختن فرار کرده و به نقطه جوش رسیده ! به نظرم بعد از آن همیشه از هر دلخوشی ای فرار کرده که نکند اب سرد رودخانه سرابی بیش نباشد و اب جوش منتظرش باشد! پس سرش را در لاک خودش کرده تنها مانده !

تنها و مضطرب و ترسیده و پر از کینه!

تکرار این همه خودکشی برای چیست؟ شاید نسل به نسل این کینه، این ترس، این اضطراب از اشتباه نکردن منتقل شده و یک روز کنار مترو آدم ژاپنی تصمیم گرفته بپرد جلوی مترو و تمام!

اول دیوارهای یک متری کنار چاله ی مترو گذاشتند اما آدم ژاپنی غم هایش بلند تر از یک متر بود !

هنوز راه برای خودکشی بود !

پس دیوارهای متروهای جدید از قد انسان هم کمی بلندتر است! اما ژاپنی غم هایش بیشتر است! مترو نشد جای دیگری به زندگی اش پایان میدهد !

این غم در شهر ریشه دوانده چه کسی میداند شاید این الکل خوری بی وقفه هم اعتراض آدم ژاپنی به درونش هست ! و یک جور خودکشی دیگر! که از هر سه نفر یک نفر به خاطر الکل درگیر سرطان میشود !

این بمب سال هاست ادم میکشد! غرور نداشتن، عزت نفس نداشتن، له شدن را نمیشود با تویوتا و پانوسونیک و قطارهای سریع السیر رفع کرد! این ها مسکن های یکی دو روز است

آدم ژاپنی که ته دلش میداند تحقیر شده! که کسی از راه رسیده راحت رویش بمب انداخته نه یکی که دوتا! پس برای تحقیر نشدن به خودش گفته تقصیر خودم بود! من واقعا شبیه ژاپنم! من واقعا یک آدم ژاپنی در این سر دنیام! روی سرم بمب اتم انداخته اند نه یکی که دوتا و من اخرش نشستم برای فرار از این تحقیر به تراپیستم گفتم نکند تقصیر من است ؟

هنوز به دیواره های مترو نرسیده ام ! اما کینه، ناکامی، تحقیر من را رسانده به یک قدمی آدم ژپنی!

به نظرم غم آدم ژاپنی حالا حالاها تمام نمیشود! اقتصاد اول دنیا هم که بشوند این غم، این تحقیر میماند حالا دولت ژاپن بگوید کسی در هیچ مجمعی اعتراض نکند بمب تقدیر ما بود و امریکا را بخشیدیم! اما حال و احوال این ژاپن خوب نیست ، نبخشیده، مانده و زجر میکشد چون ایستادن درد دارد و ژاپن ترسیده همان موقع که دلش آن آب رودخانه را طلب کرد که بدنی سوخته را به آب برساند ولی به جایش به آب رودخانه ای رسید که به نقطه ی جوش رسیده بود!

غم آدم ژاپنی درون من هم تمام نشده است من هم دنبال سراب دویده ام و حالا خسته ام و حتی وقتی رودخانه روبه رویم هست هم جرات نمیکنم حتی نوک انگشتم را به آب برسانم ... نکند باز هم دمای بمب آب رودخانه را به نقطه جوش رسانده باشد...

آدم ژاپنی از همه اب ها از همه ی تسکین دردها ترسید و به جایش کنار رودخانه ماند و سوخت و حتی امتحان نکرد که اگر غرور سوخته اش را در اب این رودخانه بگذارد شاید این بار رودخانه به دمای جوش نرسیده باشد..

.

.

این ها فکرهای من است شاید ژاپنی خوشحال باشد، شاید بخشیده است، شاید تویوتا و اقتصاد چهارم دنیا و قطار سریع السیرش غرور سوخته اش را مثل اب خنک رودخانه ای تسکین داده ...

شاید خوشجالی چشم بادومی ها این شکلیست ...

.

.

من ولی آن ژاپنی تحقیر شده ای ام که دوبار بر سرش بمب انداخته اند و از هر آب رودخانه ای برای تسکین دردش ترسیده....


برچسب‌ها: ما آدم ها