تقریبا هشت ساعت با هم اختلاف داریم اوایل که رفت با خودم می گفتم مگر چه قدر وقت می کنیم با هم به پارک و رستوران و کافه برویم مهاجرت تاثیری در دوستی ما ندارد سالی بک بار کریسمس برمی گردد با هم به اندازه ی یک سال گذشته حرف می زنیم
دوستی مان هم محکم تر میشود دوری و دوستی ...
واتس آپ هست تلگرام هست تماس صوتی و تصویری و هزار و یک نوع ارتباط هست دنیای ارتباطات است مگر چه فرقی دارد تماس تصویری بگیریم یا در کافه کنار هم بشینیم صحبت کنیم
عکس هایش را میفرستد، من عکس میفرستم، حرف میزنیم مثل قدیم و هر موقع از بد روزگار و مشکلات زندگی زدیم زیر گریه همان موقع شماره هم را می گیریم و صحبت می کنیم
حساب همه جایش را کرده بودم الا هشت ساعت، الا این اختلاف و تفاوت ساعت
حساب همه جایش را کرده بودم الا اینکه عصر وقتی از بد روزگار زدم زیر گریه او در خواب ناز است اینکه وقتی عصر او به من پیام می دهد من یک روز بعد می توانم به او جواب بدهم و دیگر دنیا یک دور به خودش چرخیده و روز دیگری است
حساب همه جایش را کرده بودم الا اینکه این هشت ساعت اختلاف یعنی هر وقت من خوابم او بیدار است هروقت من سرکارم او در خانه و هر وقت او سرکار است من در خانه
الا اینکه من وقتی ظهر کولر ماشین را روشن می کنم و شیشه ها را بالا می کشم که یه کمی نفس بکشم او بگوید نمی تواند وویس بفرستد چون فقط یک بخاری دارد خانه و با همخانه هایش دورش جمع شده اند تا شب را به صبح برسانند
الا اینکه دنیایش شب است وقتی دنیای من روز است و دنیایش سرد وقتی اینجا گرم است
او دنیایش با من فرق دارد از روز تا شب از گرما تا سرما
این اختلاف لعنتی هشت ساعته حساب همه چی را ریخت به هم ....
حالا صبح ها پشت فرمان که می روم سرکار با او حرف می زنم و عصر که بر می گردم گاهی او کمی از خوابش می زند تا نیمه شب بیدار می ماند که با هم کمی حرف بزنیم
بخواهم مثبت اندیش باشم شاید بد نباشد که دوست 7 صبح هم داشته باشی موقعی که همه دنبال زندگی اند یکی هست که با تو وقتی پشت فرمانی حرف بزند و اصلا عجله نداشته باشد
بخواهم مثبت اندیش باشم بد نیست ادم دوستی داشته باشد که یک روز از او جلوتر است!
برچسبها: زندگی من